نظریه امامت و ولایت عملاً در برگیرنده اراده خدا و مردم شد
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که بخشعلی قنبری استاد دانشگاه و پژوهشگر نهج البلاغه به مناسبت عید غدیر نوشته است:
غدیر محل التقای اراده خدا و انسان
فردای رحلت پیامبر اسلام(ص) برخی از مسلمانان به رهبری علی(ع) در منزل پیامبر(ص) مشغول کفن و دفن آن حضرت شدند و برخی از رهبران گروه ها و صحابه پیامبر(ص) در سقیفه بنی ساعده برای انتخاب جانشین پیامبر(ص) اجتماع کردند، البته به نقل برخی از مورخان ابتدا انصار به این محل آمدند بعد از آنان مهاجران برای عقب نماندن از آنان خود را به این منطقه رساندند. بنابراین گفتگوها در این محل برگزار شد.
سقیفه مکانی به شکل سکو یا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع می شدند[۱]. مکانی که پس از رحلت پیامبر(ص) برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفهای بوده است متعلق به تیره بنیساعده از قوم خزرج از طوایف اصلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر(ص) به شهر مدینه، به مدت ۱۰ سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملا کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد(ص) دوباره تجمعی در آن پدید آمد[۲].
به هر حال در این مکان فارغ از اینکه چه نتایجی دربرداشت از یک نتیجه نمی توان غفلت کرد و آن اینکه مسلمانان حاضر در این محل از اخلاق اسلامی بازگشتی معنادار کردند به این معنا که اصل کتمان خوبی ها را به افشای خوبی ها و منت گذاشتن بر دیگری بدل کردند به گونه ای که افتخار بر کارهای پیشین جای ایثار و انصاف و دادورزی و محبت را گرفت و به گونه ای رفتار شد که احساس می شود روز سقیفه روز برداشت محصول است.
هر چه بود گذشت ولی در میان مسلمانان دو نظریه حکومتی مطرح شد که یکی با عنوان خلافت و دیگری با عنوان امامت و ولایت شناخته می شود. عموماً تلقی از نظریه خلافت این است که پیامبر(ص) بر رای مردم احترام گذاشت و آنان حاکم بر سرنوشت خویش کرد و در حقیقت این نظریه ناظر بر اصالت دموکراسی در اندیشه سیاسی اسلام است. درست در نقطه مقابل گفته می شود که نظریه شیعه با انتصاب و سلطنت تعبیر می شود و در بادی نظر آدمی احساس می کند که در این نظریه مردم و رای آنان هیچ حایگاهی ندارد و این تنها خدا و رسول اند که سرنوشت مردم را تعیین می کنند و آنان هیچ نقشی در اداره امور خویش ندارند.
در این جا برای روشن تر شدن حقایق چند نکته را بیان می کنم تا درکمان از این دو نظریه بهتر و بیشتر آشکار شود:
۱) اولاً تاریخ نشان داد که نظریه خلافت تقریباً هیچ وقت نتوانست تحقق عینی یابد تا از طریق آن حاکمان جهان اسلام از راه دموکراسی برگزیده شوند. از خلیفه اول که بگذریم که در دموکراتیک بودنش حرف و حدیث زیاد است در میان طرفداران این نظریه هرگز چیزی به نام رأی مردم مطرح نشد. معاویه به عنوان بنیانگذار بنی امیه هرگز با رأی مردم سر کار نیامد و بعد از او هم هیچ یک از خلفای بعدی به صورت دموکراتیک انتخاب نشدند. بنی امیه از سال ۴۱ تا ۱۳۲ هجری حکومت کردند و هیچ کدام با رأی مردم برگزیده نشدند. بعد اینان یعنی از اواخر ۱۳۲ بنی عباس سر کار آمد و سفاح حاکم جهان اسلام شد و تا زمان المعتصم بالله آخرین حاکم تابع نظریه خلافت در سال ۶۵۶ ه. باز از رأی مردم خبری نبود.
۲) در باره نظریه امامت و ولایت وضعیت به گونه دیگری رقم خورد و شاهد آن شدیم که این نظریه به رغم آن که شعار رأی مردم را نداد عملاً در برگیرنده اراده خدا و مردم شد. به این صورت که هم انتصاب پیامبر را مد نظر قرار داد و هم برای عملی شدن امامت نصبی همواره نیاز به آرای مردم بوده و هست. امام علی(ع) از روز غدیر امام شد اما برای اعمال این نظر منتظر رأی مردم ماند و تا مردم نخواستند ۲۵ سال صبوری کرد و با تمام وجود با هر سه خلیفه همکاری کرد اما آن روز حجت را بر خود تمام شده تلقی کرد که مردم به در خانه اش هجوم آوردند و با اعلام یاری شان او را از پذیرش امر خلافت واداشتند. اینجاست که اراده خدا و پیامبرش و اراده مردم به نقطه تلاقی می رسند. پس دیگر نمی توان و نباید نظریه امامت را فاقد اثرگذاری رأی مردم دانست.
پی نوشتها:
[۱] . یاقوت حموی، معجم البلدان، دار صادر، ج۳، ص۲۲۹-۲۲۸ به نقل از: http://fa.wikishia.net
[۲] . رجبی دوانی، تحلیل واقعه سقیفه بنیساعده با رویکرد به نهجالبلاغه، ۱۳۹۳ش، ص۸۰. http://fa.wikishia.net